واقعا داستان زیبایی هست !!!!

بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما

نویسندگان

آخرین نطرات کاربران

علیرضا - سلام من سید علیرضا رضوی هستم وبلاگ شما بسیار قشنگ است اگر خواستید بیاید به وبلاگ من هم سری بزنید . . .
- 1393/3/18
حسین - سلام وبلاگ خوبی داری ممنون - 1393/3/17
تنگ طه - مطلب جالب و خنده داري بود .ولي اگه كسي در اون جمع كمي با زبان فارسي آشنايي داشت معلوم نبود چه آبرويي از سرود ملي كشورمون مي رفت .
پاسخ: بله واقعا ممنون از نظر دادنتون بازم تشریف بیاردید - 1393/3/17/sayj
s-vahid - سلام آقا رضا پیام زدم انگاری نیومد میای فیس نیک با بچه ها یک گروه تشکیل بدیم
پاسخ: باشه - 1392/10/18
s-vahid - سلام تو فیس نیک دیدمت امیدوارم بازم ببینمت میخوام با بر و بچ گروه تشکیل بدیم هستی؟ - 1392/10/18
دوست الی - سلووووم عجیجم اهنگا دایی جون تکه با حال بود مسقی
پاسخ: سلووم خواهش می کنم !!!! - 1392/9/24
یه دوست - خیلی باحال بود.دمت گرم داداش جون
ممنون - 1392/9/13
مهدی - سلام دادا وبلاگت رو دیدم خوشم اومد بازدیدتم خوبه میخواستم تبادل بنر کنیم میای؟
سایتم رو ببین اگه خوشت اومد نظر بده ایمیلتم ثبت کن با هم در ارتباط باشیم ممنون - 1392/9/1/rezatoola
عرفان هفت - واقعا عالی داستان تاثیرگذاری بود خیلی خوب
پاسخ: بله - 1392/8/24
عرفان هفت - خیلی داستان قشنگی بود - 1392/8/24

امکانات جانبی

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 73
بازدید ماه : 79
بازدید کل : 176365
تعداد مطالب : 127
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1



واقعا داستان زیبایی هست !!!!

بازدید: 331

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود ، پسر١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست . خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت .

پسر پرسید : بستنى با شکلات چند است؟

خدمتکار گفت : ٥٠ سنت

پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید : بستنى خالى چند است ؟

خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند ، با بی‌حوصلگى گفت : ٣٥ سنت

پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت :

براى من یک بستنی بیاورید .

خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت . پسر بستنى را تمام کرد ، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت . هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت ، گریه‌اش گرفت . پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى ، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود ! 

از این داستان فوق العاده لذت بردم

 



می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: جمعه 24 آبان 1392 ساعت: 19:19 منتشر شده است

برچسب ها : ,
نظرات()

مطالب مرتبط

نظرات

این نظر توسط عرفان هفت در تاریخ 1392/8/24/5 و 19:47 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

واقعا عالی داستان تاثیرگذاری بود خیلی خوب
پاسخ: بله


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری

تبلیغات

متن

چت باکس


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

پشتيباني آنلاين

پشتيباني آنلاين

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 127
کل نظرات کل نظرات : 31
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا تعداد اعضا : 1

آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 20
بازدید دیروز بازدید دیروز : 2
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 2
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
آي پي امروز آي پي امروز : 7
آي پي ديروز آي پي ديروز : 1
بازدید هفته بازدید هفته : 73
بازدید ماه بازدید ماه : 79
بازدید سال بازدید سال : 3077
بازدید کلی بازدید کلی : 176365

اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی آی پی : 18.217.118.7
مرورگر مرورگر :
سیستم عامل سیستم عامل :
تاریخ امروز امروز :

درباره ما

به سایت من خوش آمدید امیدوارم لذت ببرید.

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوک بگو و آدرس sayjok.lxb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






خبرنامه

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود